شش سیگما روشی است که به سازمان ها ابزارهایی را برای بهبود قابلیت فرایندهای تجاری خود ارائه می دهد. این افزایش عملکرد و کاهش تنوع فرآیند به کاهش نقص و بهبود سود، روحیه کارکنان و کیفیت محصولات یا خدمات کمک می کند.
“کیفیت شش سیگما” اصطلاحی است که عموماً برای نشان دادن یک فرآیند به خوبی کنترل می شود (در محدوده فرایند s 3s از خط مرکز در یک نمودار کنترل، و الزامات/محدودیت تحمل 6 ± از خط مرکزی).
تعاریف مختلف زیر برای شش سیگما ارائه شده است، اما همه آنها موضوعات مشترکی دارند:
فلسفه: دیدگاه فلسفی شش سیگما همه کارها را به عنوان فرایندهایی می بیند که قابل تعریف، اندازه گیری، تجزیه و تحلیل، بهبود و کنترل هستند. فرآیندها نیاز به ورودی (x) و خروجی (y) دارند. اگر ورودی ها را کنترل کنید، خروجی ها را کنترل خواهید کرد. این به طور کلی به صورت y = f (x) بیان می شود.
مجموعه ابزارها: کارشناس شش سیگما از تکنیک ها یا ابزارهای کیفی و کمی برای بهبود روند استفاده می کند. چنین ابزارهایی شامل کنترل فرآیند آماری (SPC)، نمودارهای کنترلی، حالت خرابی و تجزیه و تحلیل اثرات (FMEA) و نگاشت فرآیند است. متخصصان شش سیگما در مورد اینکه دقیقاً کدام ابزار مجموعه را تشکیل می دهند کاملاً موافق نیستند.
روش شناسی: این دیدگاه شش سیگما، رویکرد اصلی و دقیق DMAIC را به رسمیت می شناسد. DMAIC مراحلی را که یک پزشک شش سیگما انتظار دارد دنبال کند، تعریف می کند، که با شناسایی مشکل شروع می شود و با اجرای راه حل های طولانی مدت پایان می یابد. در حالی که DMAIC تنها متد شش سیگما نیست که استفاده می شود، مطمئناً متداول ترین و شناخته شده ترین روش است.
معیارها: به عبارت ساده، عملکرد کیفیت شش سیگما به معنای 3.4 نقص در هر میلیون فرصت است (که به طور متوسط 1.5 سیگما را تغییر می دهد).
عملکرد با کیفیت شش سیگما
شش سیگما بر کاهش تنوع فرایند و افزایش کنترل فرایند متمرکز است، در حالی که بدون چربی، زباله ها (فرایندها و رویه های بدون ارزش افزوده) را از بین می برد و استانداردسازی و جریان کار را ارتقا می بخشد. تمایز بین شش سیگما و ناب مبهم شده است، واژه “شش سیگما بدون چربی” بیشتر و بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد زیرا بهبود فرایند مستلزم جنبه های هر دو رویکرد برای دستیابی به نتایج مثبت است.
Lean Six Sigma یک فلسفه بهبود مبتنی بر واقعیت و داده محور است که به پیشگیری از نقص نسبت به تشخیص نقص اهمیت می دهد. با کاهش تنوع ، اتلاف و زمان چرخه، رضایت مشتری و نتایج نهایی را افزایش می دهد، در حالی که استفاده از استانداردسازی و گردش کار را ارتقا می دهد، در نتیجه مزیت رقابتی ایجاد می کند. در هر جایی که تنوع و ضایعات وجود داشته باشد، اعمال می شود و هر کارمند باید در آن دخیل باشد.
Lean و Six Sigma هر دو بهترین کیفیت، هزینه، تحویل و ویژگی جدیدتر ، چابکی را در اختیار مشتریان قرار می دهند. همپوشانی زیادی بین این دو رشته وجود دارد. با این حال، هر دو از زوایای کمی به هدف مشترک خود نزدیک می شوند:
• Lean بر کاهش ضایعات تمرکز می کند، در حالی که Six Sigma بر کاهش تنوع تأکید می کند.
• Lean با استفاده از ابزارهای کمتر فنی مانند kaizen، سازماندهی محل کار و کنترل های بصری به اهداف خود می رسد، در حالی که Six Sigma تمایل دارد از تجزیه و تحلیل داده های آماری، طراحی آزمایش ها و آزمون فرضیه ها استفاده کند.
اغلب پیاده سازی های موفق با رویکرد ناب شروع می شود، محیط کار را تا حد ممکن کارآمد و موثر می کند، ضایعات را کاهش می دهد و از نقشه های جریان ارزش برای بهبود درک و توان استفاده می کند. در صورت باقی ماندن مشکلات فرایند، ممکن است از ابزارهای آماری فنی شش سیگما بیشتر استفاده شود.
استراتژی های پیاده سازی شش سیگما بسته به فرهنگ متمایز آنها و اهداف تجاری استراتژیک می تواند به طور قابل توجهی بین سازمان ها متفاوت باشد. پس از تصمیم گیری برای اجرای شش سیگما ، یک سازمان دو گزینه اساسی دارد:
با این رویکرد ، برخی از کارکنان (پزشکان) هر از چند گاهی ابزارهای آماری را آموزش می بینند و از آنها خواسته می شود که در مواقع لزوم از یک ابزار در محل کار استفاده کنند. در صورت نیاز به کمک ، ممکن است پزشکان با یک متخصص آمار مشورت کنند. موفقیت در یک سازمان ممکن است رخ دهد. با این حال، این موفقیتها برای تشویق استفاده بیشتر و بهتر از ابزارها و روش کلی، بر یکدیگر متکی نیست.
هنگامی که سازمان ها شش سیگما را به عنوان یک برنامه یا ابتکار اجرا می کنند، اغلب به نظر می رسد که آنها فقط به شیوه ای بدون ساختار، چند ابزار جدید را از طریق کلاس های آموزشی به جعبه ابزار خود اضافه کرده اند. یکی از بسط این رویکرد این است که ابزارها را در صورت لزوم برای پروژه های اختصاص داده شده به کار گیریم. اما توجه به این نکته ضروری است که انتخاب، مدیریت و اجرای پروژه ها به طور معمول بخشی جدایی ناپذیر از سازمان نیستند.
پیاده سازی برنامه یا ابتکار عمل شش سیگما می تواند چالش های منحصر به فردی را ایجاد کند. از آنجا که این پروژه ها اغلب در سطح پایینی در سازمان ایجاد می شوند ، ممکن است از مدیران ارشد خرید نداشته باشند، که ممکن است منجر به مقاومت گروه های دیگر شود که تحت تأثیر ابتکار قرار گرفته اند. علاوه بر این، معمولاً هیچ کس برای حمایت از پروژه ها در سراسر مرزهای سازمانی و تسهیل تغییرات تعیین نشده است.
یک برنامه یا ابتکار شش سیگما معمولاً زیرساختی ایجاد نمی کند که از طریق پروژه های مرتبط با اهداف استراتژیک سازمان به مزایای نهایی منجر شود. بنابراین ، ممکن است خرید لازم برای به دست آوردن بازده هنگفت سرمایه گذاری در آموزش را جلب نکند.
برای موفقیت واقعی ، پشتیبانی و خرید مدیریت در سطح اجرایی ضروری است. این می تواند به کاربرد ابزارهای آماری و سایر روش های شش سیگما در مرزهای سازمانی منجر شود.
بهتر است به جای تمرکز بر ابزارهای فردی ، آموزش شش سیگما یک رویکرد فرآیند محور را ارائه دهد که متدولوژی را برای انتخاب ابزار مناسب، در زمان مناسب، برای یک پروژه از پیش تعیین شده آموزش می دهد. آموزش شش سیگما برای تمرین کنندگان ( کمربندهای سیاه ) با استفاده از این روش معمولاً شامل چهار هفته آموزش به مدت چهار ماه است، جایی که دانش آموزان در طول سه هفته بین جلسات روی پروژه های خود کار می کنند.
استقرار شش سیگما به عنوان یک استراتژی تجاری از طریق پروژه ها به جای ابزارها، موثرترین راه برای بهره مندی از زمان و هزینه سرمایه گذاری شده در آموزش شش سیگما است.
مزایای استقرار شش سیگما زیر را از طریق پروژه هایی که پشتیبانی مدیریت اجرایی دارند در نظر بگیرید:
یک رویکرد مبتنی بر پروژه به شدت بر فرایند انتخاب پروژه سالم متکی است. پروژه هایی باید انتخاب شوند که اهداف استراتژی تجاری سازمان را برآورده سازند. از شش سیگما می توان بعنوان نقشه راه برای دستیابی موثر به این اهداف استفاده کرد.
در ابتدا، ممکن است شرکت ها پروژه هایی داشته باشند که بسیار بزرگ هستند یا شاید به دلیل تأثیر استراتژیک آنها در نتیجه نهایی انتخاب نشده باشند. سرخوردگی از مجموعه اول پروژه ها می تواند تجربه ای حیاتی باشد که انگیزه بهبود را در مرحله دوم ایجاد می کند.
شش سیگما یک تعهد بلند مدت است. برخورد با استقرار به عنوان یک فرایند امکان تجزیه و تحلیل عینی همه جنبه های فرایند، از جمله انتخاب و محدوده پروژه را فراهم می آورد. اگر سازمان زمان و انرژی اجرایی لازم برای پیاده سازی شش سیگما را به عنوان یک استراتژی تجاری سرمایه گذاری کند، استفاده از درس های آموخته شده و گنجاندن آنها در موج های بعدی یک طرح اجرایی، یک حلقه بازخورد بسته و مزایای واقعی چشمگیر واقعی را ایجاد می کند!