امروز وقتی این انیمیشن ررا برای اولین بار دیدم، غافلگیر شدم. البته نه از نوع مثبت!!! با توجه به آثار استودیو جیبلی انتظار یک انیمیشن خوب و جالب را داشتم که متاسفانه محقق نشد. به همین دلیل تصمیم گرفتم درباره انیمیشن لاک پشت قرمز بنویسم. پس مثل همیشه با من همراه باشید تا به بررسی این انیمیشن بپردازیم.
لاکپشت قرمز یک انیمیشن ۲۰۱۶ فرانسوی-ژاپنی است که توسط مایکل دودوک دی ویت کارگردانی شدهاست؛ شایان توجه است این فیلم تولید مشترک بین وایلد بانچ و استودیو جیبلی است.
این انیمیشن بی دیالوگ است. و تنها حاوی صدای طبیعت است.
ماجرای اين انيميشن كسل كننده ( خیلی تلاش کردم که ننویسم حالت تهوع برانگیز)، داستان زندگی مردی است که توسط یک سیل عظیم به اعماق اقیانوس رانده میشود. و وقتی به هوش میاید خودش را در جزیرهای دور افتاده ای تنها میبیند. مرد عزم خود را برای رفتن به خانه جزم میکند. او با استفاده از چوبهای درختان موجود در جزیره یک قایق برای خود درست میکند و آن را به دریا می اندازد.
هنگامی که میخواهد حرکت کند هنوز فاصلهای با جزیره نگرفته که متوجه میشود از قایق صداهایی میاید. و ناگهان پس از کمی سر و صدا قایق واژگون میشود و مرد که خوشبختانه فاصله زیادی با جزیره نگرفته دوباره به جزیره باز میگردد. مرد که از به هم خوردن نقشه اش برای رفتن به خانه ناراحت است نا امید نمیشود و دوباره به همان سبک یک قایق میسازد.
ولی مجددا دقیقا با اتفاق قبل روبرو میشود و به همان صورت قایقش دچار واژگونی میشود و به جزیره برمیگردد. این اتفاق چند بار می افتد تا اینکه مرد یک روز قایق خود را محکم تر از قبل میسازد و به دریا میزند. سپس در دریا دوباره آن صداها از قایق می آیند. مرد سر خود را از قایق به بیرون میبرد و به درون دریا نگاه میکند. او با یک لاکپشت قرمز بزرگ مردم آزار روبرو میشود که انگار همان جانوری است که هر بار مانع رفتن مرد به خانه میشود. لاکپشت پس از چند لحظه نگاه کردن به مرد دوباره کار همیشگی اش را انجام میدهد و قایق را واژگون میکند و مرد کوفته و خسته به ساحل باز میگردد.
پس از بازگشت مرد ناگهان آن لاکپشت قرمز هم به ساحل میاید. ولی این بار نه در نقش آن لاکپشت خرابکار عوضی …این بار در نقش یک لاکپشت ضعیف و خسته و مظلوم. مرد که متوجه حضور لاکپشت در کنارش میشود از شدت عصبانیت با یک تکه چوب چند بار محکم به سر آن لاکپشت میزند و پشت و رو میکند و لاکپشت از حال میرود. مرد، پیکر لاکپشت را رها میکند و برای استراحت به محل خودش در جزیره میرود.
بیشتر بخوانید: معرفی سریال سلولهای یومی
هنگام خواب از عذاب وجدان کابوسهایی از آن لاکپشت را میبیند و خود را برای ضرب و شتم لاکپشت سرزنش میکند. ناگهان از خواب برمیخیزد و به سمت لاکپشت میرود تا شاید بتواند کمکش کند. مرد تلاش خود را برای احیای دوباره لاکپشت میکند و رویش آب دریا میریزد و براش سرپناه برای محافظت از آفتاب میسازد.
یک روز متوجه اتفاقی عجیب می شود. لاک لاکپشت به همانگونه مانده ولی خود لاکپشت به شکل یک زن جوان و زیبا در آمده است. مرد پس از تماشای این صحنه سریعا میرود تا برای این زن آب و چیزهای دیگر فراهم کند.ولی وقتی باز میگردد میبیند که آن زن از لاک در آمده و به هوش آمدهاست. مرد و زن در نهایت با هم دوست میشوند. و آن اتفاق بد در لحظه برخورد باعث ایجاد یک عشق عمیق (ولی نفرت انگیز) بین این دو میشود.
زن و مرد نه تنها از جزیره نمیروند، بلکه در همانجا زندگی میکنند و صاحب فرزند میشوند. در طی دوران کودکی فرزندشان، یک بار که پسرشان به اعماق دریا می افتد لاکپشتها آن را نجات میدهند و همین باعث ایجاد یک دوستی بین پسر و لاکپشتها میشود. سالها میگذرد…پسر آنها بزرگ میشود. و رفتن از جزیره به فراموشی سپرده شده است. حال دیگر پسر آنها جوانی نیرومند شده و آنها با هم دیگر یک خانواده و البته یک جزیره سه نفره را تشکیل میدهند. اما یک روز ناگهان سونامی عظیمی در جزیره رخ میدهد که همه درختان و خانواده را جزیره را به دریا میریزد.
پس از سیل مادر و پسر همدیگر را پیدا میکنند. ولی خبری از مرد نیست… پسر جوان همراه با لاکپشتها راهی دریا میشوند تا مرد را پیدا کنند. بعد از مدتی بالاخره پسر جوان، پدرش را پیدا میکند و به جزیره باز میگرداند. بعد از این ماجرا پسر تصمیم میگیرد به دریا بزند و به سفر خیلی خیلی طولانی مشغول شود. شاید بخواهد زادگاه پدرش را پیدا کند. بالاخره پسر با پدر و مادرش خداحافظی میکند و به دریا میزند و با لاکپشتها راهی یک سفر بی انتها میشود.
مرد و زن تنها میمانند. و سالها از پی هم میگذرد. شاهد مرور زمان و پیرتر شدن زن و مرد و البته پایدار بودن عشقشان هستیم. روزها سپری میشوند و خبری هم از بازگشت پسرشان نیست. تا اینکه روزی که زن و مرد در کنار ساحل پیش یکدیگر خوابیدهاند ناگهان زن متوجه میشود که مرد عکسالعملی نشان نمیدهد. آن مرد که روزی فکر میکرد یک روز از آن جزیره کذایی میرود در همان جزیره از دنیا رفت.
زن که خود را تنها در جزیره میبیند دوباره مانند چندین سال پیش به شکل لاکپشت قرمز عظیمالجثه در میاید. و از آنجا که رسالتش یعنی اسیر کردن مرد بیچاره در جزیره بدوی را به خوبی انجام داده به شکل اولیه لاک پشتی اش به دریا بر میگردد تا احتمالا زندگی شخص دیگری را نابود کند.
بیشتر بخوانید: با آدم سمی در ارتباطید؟ رنفیلد را تماشا کنید!
بدون شک این انیمیشن جز بدترین آثار استودیو جیبلی هست!!! شاید فکر کنید مدفن کرم های شب تاب بدترین انیمیشن این استودیو باشد. کاملا درست است که مدفن کرمهای شبتاب دردناک و آزاردهنده است. اما افتضاح نیست! به ویژه اینکه داستانی تقریبا واقعی دارد. اما لاک پشت قرمز از آن دسته فیلمهایی است که به زور میخواهند یک پیام را به خورد آدم دهند! که بدون شک از فیلم های فرانسوی اقتباس شده است.
این فیلم هیچ نوع دیالوگی ندارد. ولی بدون شک صداگذاری(صداهای طبیعت) خوبی دارد اما محتوای جالب توجهی ندارد. از نظر من این فیلم بدون شک بیمزه ترین و نفرت انگیزترین انیمیشنی بود که در تمام زندگی ام تماشا کردم. و تنها افسوس زمانی که برای تماشای آن هدر دادم را میخورم.